عیدانه

با یک روز تاخیر عیدتون مبارک باشه ...


خیلی وقت بود با همسر جایی نرفته بودیم هر جا رفتیم دوتایی نبودیم دیروز رفتیم   یکم گشتیم  دوتایی به خونواده ها سر زدیم ... دیر وقت برگشتیم ... یک چیزی سر کار ناراحتم میکنه انگیزه واسه هر کاریو ازم میگیره نمیدونم چیه ..

اگه نمیخواستم  نی نی دار بشم از اینجا میرفتم  اینجا خیلی خودمونی و پر از انرژی منفی ..

سر دانشگاه قبول شدنم یکی از همکارام میگه خوبه دانشگاه قبول شدی شاید نازا باشی حداقل تحصیلاتت میره بالا .. خیلی حسودن ...کلا همیشه بهم میگه مطمئنی نازا نیستی و این جملش اعصابمو میریزه بهم ...

ناراحتم نمیدونم از چی ...

من که همیشه آشپزی یا  کار خونرو دوست داشتم چند وقته بی انگیزه شدم .. فقط دلم میخواد دراز بکشم و هیچ کاری نکنم ... دوباره نامرتب بودن بهم حمله ور شده با انرژی های منفی ...

همش فکر میکنم هیچ کس منو دوست نداره و دوستی ندارم دوروبرم ...

یک جا خوندم اگه به طور ممتد خسته یا افسرده این ویتامین B کم دارین یا کمبود آهن .... شاید باید برم کمی ویتامین بخورم

....

سر نیایش که میام یک پسر جوونی وایساده تبلیغ متحرکه ... یک تخته دستش گرفته نوشته لم بده فیلیمو ببین ... خیلی با مزه است ... تبلیغ اینطوری ندیده بوودم


آخر هفته

مهمونهامون دیروز رفتن ... بهم خوش گذشت خداروشکر اونقدم که فکر میکردم بد نبود فقط یکم سخت بووود هی باید همه جارو تمیز نگه میداشتم روزی دوبار دستشویی میشستم سینک تمیز میکردم ...

یک شب بردیمشون تئاتر ... تئاتر بهزاد محمدی ... بد نبود من خودم اهل اینجور تئاترها نیستم شوهر دختر عموم دوست داشت ... یک شب خودشون عروسی رفتن ... یکروزم بردیمشون شهرک سینماییی غزالی ... خودمم  تا حالا نرفته بوودم بهم خوش گذشت فقط خیلی گرم بوود تو زمان هی گم میشدم از خونه های قدیمی کاه گلی میرفتم تو سال 50 حال داد خیلی دوست دارم دوباره برم با دل سیر بگردم تو این شهرک ... یک قسمت بود میدان ژاله اجازه ندادن بریم داخلش داشتن سریال معمای شاه رو فیلمبرداری میکردم ... از دور دیدم خیلی باحال بوود تاکسی قدیمی ...

یک شبم بردیمشون پل طبیعت دیروزم رفتن

قسمت خووب ماجرا این بوود که من فوق قبول شدممم تهران مرکز  .فناوری اطلاعات .. شهید بهشتی /پردیس خودگردان هم قبول شدم ولی ازاد رو رفتم ... چون نمیدونستم چیه خوشحالمممم .....برام جذابیت داره  من لیسانسمو از ایران نگرفتم هیچ کدوم از این مراحل رو طی نکردم  حتی ذوق اینکه اسمم برای کنکور در بیاد یکم برام جذابیت داره حتی دانشگاه رفتنشم برام جذابیت داره ... حتی مقنعه ای که باید بخرم و ندارم

مهمان

یکطرف خونه ما اتوبانه طرف دیگرو هم  دارن میسازن ... یکشنبه داشتن گود برداری میکردن .. تختمون میلرزید اخرش هر جور بوود خوابیدیم ساعت 5 صبح همسر بیدارم کرده که پاشو من خوابم نمیبره بریم تو هال بخوایبیم حالا من خواااب رفتم جا انداختم مگه خوابم میبرد ... دیشب رفتم به مهندسه میگم نرو خدا اروم کار کنین اینجا اتاق خوابمون نیاین تو یکوقتی ... مرده بوود از خنده 

دیروز همه جا رو کلا تمیز کردم  و رختخواب انداختم برای ورود دختر عمو جان ... داغون شدم از خستگی ... بعدش بهش زنگ زدم که کی میاین میگه هنوز نمیدونم نیاین فرودگاه میگم میخوام خونه باشیم  من سر کار میرم میگه باشه بلیطو گرفتم خبر میدم ... هنوز خبر نداده ... من نمیدونم میخواد بره پای پرواز سوار شه مردم عالیا حالا من اومدم سر کار منتظر ببینم اینها کی میرسن ... که من مرخصی بگیرم برم ... واقعا کارشون مسخره است .....

عجیب اما واقعی

تو این شرکت ما همه چی عجیبه هر نامه ای مینویسی اگه ده بار هم نوشته باشی باز باید به مدیر مربوطه نشون بدی .... امروز نامرو نوشتم یک نامه انگلیسی که به نظر خودم مسخره بوود ولی چون مدیر گفته بوود اینطوری نوشتیمش  برای بار دهم نشون دادم به مدیر بخش ... همرو خط زده میگه گرامرت بده هااا خیلی اذیت میکنه منو .... واسه همین جلو خودمو گرفتم که بهش بگم نامه خودتو کپی گرفتمم ...

همیشه همینطوریه یک چیزی بهم میده درست کنم میبر بهش نشون میدم جمله های خودشو از من اشتباه میگیره

خدایااا شفاش بده

تنهایی

همسری هفته پیش برای اولین بار بعد از سه سال ازدواج رفت مامویت از دوشنبه تا شنبه .. اولش فکر کردم خیلی بهم خوش میکذره ... ولی خوشی هم نگذشت ... دو شب با مامانم بوودم بعدش مامانم رفت مسافرت با بابام  و داداشم تنها بودیم یک شب با مادر شوهر جان بعد اونم رفت مسافرت یک شب تنها بوودم که بد نبود ... از وقتی هم که برگشته واقعا یک شب تنها نبودیم و مهمون دار ....

حالا سه شنبه هم مهمون از شهرستان دارم دختر عمو جانم با همسرشون میان خونمون بمونن حالا این همون دختر عمو جانیه که من تیر عروسیش بووودم  من واقعا اینکاره نیستم مهمون داری تو خونه خیلی سختمه و این اولین باره یکدفعه دیگه مادر شوهر موند  دو شب ولی این فرق میکنه کلی باید دکوراسیون خونرو عوض کنم  چون من دوخوابست خونمون ولی میز نهار خوری توی یکی از اتاقهاست حالا باید هی جابجا کنم ...