تنهایی

همسری هفته پیش برای اولین بار بعد از سه سال ازدواج رفت مامویت از دوشنبه تا شنبه .. اولش فکر کردم خیلی بهم خوش میکذره ... ولی خوشی هم نگذشت ... دو شب با مامانم بوودم بعدش مامانم رفت مسافرت با بابام  و داداشم تنها بودیم یک شب با مادر شوهر جان بعد اونم رفت مسافرت یک شب تنها بوودم که بد نبود ... از وقتی هم که برگشته واقعا یک شب تنها نبودیم و مهمون دار ....

حالا سه شنبه هم مهمون از شهرستان دارم دختر عمو جانم با همسرشون میان خونمون بمونن حالا این همون دختر عمو جانیه که من تیر عروسیش بووودم  من واقعا اینکاره نیستم مهمون داری تو خونه خیلی سختمه و این اولین باره یکدفعه دیگه مادر شوهر موند  دو شب ولی این فرق میکنه کلی باید دکوراسیون خونرو عوض کنم  چون من دوخوابست خونمون ولی میز نهار خوری توی یکی از اتاقهاست حالا باید هی جابجا کنم ...


نظرات 2 + ارسال نظر
دلژین دوشنبه 22 شهریور 1395 ساعت 11:00 http://delzhin313.blogsky.com

سلااام
لینکت کنم یا مخفی میمونی ؟

نه عزیزم لینکم کن .... مخفی نمیمونم ....

تیلوتیلو یکشنبه 21 شهریور 1395 ساعت 14:25 http://meslehichkass.blogsky.com/

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.