اینقدر اینجا نیومدم رمزشو پیدا نمیکردم .... نمیدونم زمان چرا اینجا اینقدر زوود میگذره .. دلم برای همه تنگ شده ... تو این مدت اتفاقهای زیادی افتاده ... از همه بدترش فوت شوهر خاله عزیزم بووود که مثل عموم دوستش داشتم
هنوزم باور نمیکنم نیستی عمو جانمممم .. برای من این حجم غم خیلی زیاد بود چرا تنهامون گذاشتی ... فکر دخترهای گلتو نکردی اونها خیلی بچه بودن ...
دلم برات تنگ شده خیلی زیااااد ..
هر بار با خاله حرف میزنم تو ذهنم میاد حالتو بپرسم ...
رفتنتو باور ندارم
دم میخواد بیام دوباره بنویسم ....
خدا رحتمشون بکنه
مرسی عزیزم
سلام عزیزم...تسلیت میگم بانوو...خدا رحمتشون کنه..
من هم خیلی وقت بود نمینوشتم دوباره شروع کردم به نوشتن...
شما هم بنویس دلمون تنگ شد..
مرسی نفس جانم میام میخونمت عزیزممممممم حتما دلم تنگ شده بود
اون پستت که بستی کامنتشوو خواستم بگم منم جدیدا شربت مولتی ویتامین خواهرزادمو میخورم کاملا شادم
عزیزم خدا بیامرزتشون
دلم برات تنگ شده بود
مرسی عزیزمممممممممم منم خانوم مهندس عزیزم
بیا بنویس... خیلی دلمون تنگته...
خدا رحمتشون کنه... تسلیت میگم...
مرسی عزیزممممممممم میامممم