-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 دی 1395 10:19
اینقدر اینجا نیومدم رمزشو پیدا نمیکردم .... نمیدونم زمان چرا اینجا اینقدر زوود میگذره .. دلم برای همه تنگ شده ... تو این مدت اتفاقهای زیادی افتاده ... از همه بدترش فوت شوهر خاله عزیزم بووود که مثل عموم دوستش داشتم هنوزم باور نمیکنم نیستی عمو جانمممم .. برای من این حجم غم خیلی زیاد بود چرا تنهامون گذاشتی ... فکر...
-
نسل سوخته
دوشنبه 26 مهر 1395 15:13
امروز این مسیج برام تو تلگرام اومد ... خیلی خوشم اومد واقعا راست میگه قبلا همه چی واقعی تر بوود ... دلم برای بچه های نسل بعدی میسوزه " کی میگه نسل 40 50 60 نسل سوخته اس ما که تو خونه هاى بزرگ با حیاط و باغچه و طاقچه زندگى کردیم .... خوابیدن توى پشه بند ... آب تنى توى حوض داشتیم . کیک تولدامون خیلى بزرگ بود ... هر...
-
تنبل خانوووم
یکشنبه 25 مهر 1395 16:29
من باز کم پیدا شدم سر کار این مدت شلوغ بودم خیلی ... و اعصاب خورد کن .. تصمیم گرفتم برم یکم دنبال کار چند جا رزومه فرستادم .. بعد هی پشیمون میشم میگم کار عاقلانه اینه که اینجا باشم اگه بخوام بچه دار بشیم اینجا باشم بهتره نمیتونی بری شرکت جدید بعد بگی سال دیگه میخوام حامله بشم ... یا اینکه الان میخوام درس بخونم باز یک...
-
آفتاب
شنبه 10 مهر 1395 16:42
عاشق آفتابم ملافه ها رو میشورم .. فکر میکنم هنوز آفتابه ... میرم رو پشت بوم ملافه ها رو پهن میکنم باد میاد ده تا گیره میزنم ... خوشم میاد از اون بالا اتوبانو نگاه کنم ... ...لباسهارو رو رخت آویز دوست ندارم پهن کنم دلم میخواد آفتاب بخورن عاشق بوی لباسام وقتی خشک میشن تو آفتاب .. دلم خونه حیاط دار میخواد ..با درختای...
-
عیدانه
چهارشنبه 31 شهریور 1395 10:25
با یک روز تاخیر عیدتون مبارک باشه ... خیلی وقت بود با همسر جایی نرفته بودیم هر جا رفتیم دوتایی نبودیم دیروز رفتیم یکم گشتیم دوتایی به خونواده ها سر زدیم ... دیر وقت برگشتیم ... یک چیزی سر کار ناراحتم میکنه انگیزه واسه هر کاریو ازم میگیره نمیدونم چیه .. اگه نمیخواستم نی نی دار بشم از اینجا میرفتم اینجا خیلی خودمونی و...
-
آخر هفته
شنبه 27 شهریور 1395 14:32
مهمونهامون دیروز رفتن ... بهم خوش گذشت خداروشکر اونقدم که فکر میکردم بد نبود فقط یکم سخت بووود هی باید همه جارو تمیز نگه میداشتم روزی دوبار دستشویی میشستم سینک تمیز میکردم ... یک شب بردیمشون تئاتر ... تئاتر بهزاد محمدی ... بد نبود من خودم اهل اینجور تئاترها نیستم شوهر دختر عموم دوست داشت ... یک شب خودشون عروسی رفتن...
-
مهمان
سهشنبه 23 شهریور 1395 09:17
یکطرف خونه ما اتوبانه طرف دیگرو هم دارن میسازن ... یکشنبه داشتن گود برداری میکردن .. تختمون میلرزید اخرش هر جور بوود خوابیدیم ساعت 5 صبح همسر بیدارم کرده که پاشو من خوابم نمیبره بریم تو هال بخوایبیم حالا من خواااب رفتم جا انداختم مگه خوابم میبرد ... دیشب رفتم به مهندسه میگم نرو خدا اروم کار کنین اینجا اتاق خوابمون...
-
عجیب اما واقعی
یکشنبه 21 شهریور 1395 16:22
تو این شرکت ما همه چی عجیبه هر نامه ای مینویسی اگه ده بار هم نوشته باشی باز باید به مدیر مربوطه نشون بدی .... امروز نامرو نوشتم یک نامه انگلیسی که به نظر خودم مسخره بوود ولی چون مدیر گفته بوود اینطوری نوشتیمش برای بار دهم نشون دادم به مدیر بخش ... همرو خط زده میگه گرامرت بده هااا خیلی اذیت میکنه منو .... واسه همین جلو...
-
تنهایی
یکشنبه 21 شهریور 1395 14:12
همسری هفته پیش برای اولین بار بعد از سه سال ازدواج رفت مامویت از دوشنبه تا شنبه .. اولش فکر کردم خیلی بهم خوش میکذره ... ولی خوشی هم نگذشت ... دو شب با مامانم بوودم بعدش مامانم رفت مسافرت با بابام و داداشم تنها بودیم یک شب با مادر شوهر جان بعد اونم رفت مسافرت یک شب تنها بوودم که بد نبود ... از وقتی هم که برگشته واقعا...
-
سر آغاز
یکشنبه 21 شهریور 1395 11:12
خوب جامو عوض کردم والا با اون سوتی که دادم اصلا نمیتونستم خونه قبلی بنویسم .... اینجا الان راحتم الان هم کم کم میام ادرسم براتون میزارم بعد هی تند تند میام خبر میزارممم آخیییییش راحت شدم ... از استرس اینکه کسی اونجا رو پیدا کرده باشه